درآمدى بر جامعه‏شناسى خانواده در قرآن(1)

نويسنده: محمد بهرامي

چکیده:

اين نوشتار نگاهى گذرا به برخى از مباحث جامعه‏شناسى خانواده دارد. موضوعات در اين مقاله عبارتند از: تعريف خانواده، شكل‏گيرى خانواده، انواع خانواده، انواع ازدواج، مقام زن، والدين، فرزندان حفظ كيان خانواده و معيارهاى انتخاب خانواده.
در تعريف خانواده، نويسنده به خانواده گسترده متمايل است و در بحث شكل‏گيرى خانواده، هرج و مرج جنسى را باور ندارد. خانواده چند همسرى، مركب، زن سالار، گسترده از شكل‏هاى خانواده خوانده شده است و ازدواج ربايشى، اسارتى، معامله‏اى، موقت، شغار، مبادله‏اى، امانى، گروهى، معاوضى و ارثى ذيل عنوان انواع ازدواج آمده است. معيارهاى انتخاب همسر ايمان، پاكدامنى، شايستگى، آرامش‏بخشى، خوش زبانى، تناسب سنى و تواضع معرفى شده است.
جامعه‏شناسى خانواده، گرايشى از جامعه‏شناسى است كه خانواده را به عنوان يكى از نهادهاى اجتماعى مورد بحث و بررسى قرار مى‏دهد. در اين گرايش، انواع خانواده، نقش و جايگاه هر يك از اعضاى خانواده، ازدواج و... در شمار موضوعاتى است كه مورد توجه جامعه شناسان خانواده قرار مى‏گيرد.
بخش عمده‏اى از مباحث و موضوعات ياد شده، بر مطالعات ميدانى استوار است، تعدادى برگرفته از اسناد و مدارك تاريخى است، شمارى بر اساس آثار بر جاى مانده از پيشينيان است و برخى نظريه‏پردازى صاحب‏نظران اين حوزه خوانده مى‏شود.
در اين ميان كتاب‏هاى آسمانى در شمار منابع و مأخذ خانواده‏شناسى قرار نگرفته و نقش آنها در اتقان و استوارى مباحث ناديده گرفته شده است. در صورتى كه اين كتاب‏ها به خصوص قرآن گزارش‏هاى خوبى از خانواده دارد و نقش و جايگاه افراد خانواده را به روشنى بيان مى‏كند.
در اين نوشتار نگاهى گذرا به موضوعات و مباحث جامعه‏شناسى داريم و مى‏كوشيم آنها را با توجه به آيات وحى به بررسى و ارزيابى بگيريم.

تعريف خانواده

يكى از دغدغه‏هاى مهم و اساسى جامعه‏شناسان خانواده، ارائه تعريفى در خور قبول از خانواده است.
بر اين اساس جامعه‏شناسان بسيارى، به تعريف خانواده نشسته و هر يك از منظره‏ى ويژه به تعريف خانواده پرداخته‏اند.
برگس ولاك مى‏نويسد:
«خانواده گروهى است متشكل از افرادى كه از طريق پيوند زناشويى، همخونى، و يا پذيرش(به عنوان فرزند) با يكديگر به عنوان شوهر، زن، مادر، پدر، برادر و خواهر در ارتباط متقابلند و فرهنگ مشتركى پديد آورده و در واحد خاصى زندگى مى‏كنند.»1
مك آيور از ديگر جامعه‏شناسان خانواده مى‏گويد:
«خانواده گروهى است داراى روابط جنسى چنان پايا و مشخص كه به توليدمثل و تربيت فرزندان منجر گردد.»2
لوى خانواده را اين گونه تعريف مى‏كند:
«خانواده واحدى اجتماعى است كه بر اساس ازدواج پديد مى‏آيد.»3
همو در اثر ديگر خويش مى‏نويسد:
«خانواده پيوندى است كه با نهاد ازدواج يعنى صورتى از روابط جنسى كه مورد تصويب جامع قرار گرفته است مرتبط است.»4
مفهوم خانواده با وجود تعريف‏هاى بسيارى كه از آن ارائه شده و شمارى از آنها گفته آمد، هنوز هم در هاله‏اى از ابهام قرار گرفته و پرابهام‏ترين مفهوم، جامعه‏شناسى خانواده شناخته مى‏شود.

تعريف خانواده در قرآن

واژه «الاسرة» كه برابر آن در زبان فارسى خانواده قرار دارد، در آيات وحى ديده نمى‏شود. بنابراين براى دريافت تعريف خانواده بايد در پى واژه‏هايى رفت كه از همان بار معنايى «الاسرة» برخوردارند و در آيات قرآن نيز به كار رفته‏اند. يكى از واژه‏هايى كه در آيات قرآن بسيار به كار رفته است و در مواردى بار معنايى خانواده را در خود دارد واژه «اهل» است.
اين واژه گاه به «الكتاب» نسبت داده شده است «اهل الكتاب» و در مواردى به «القرى» مانند «اهل القرى» و در مواردى به «المدينه» و... در اين كاربردها، معناى اهل بسته به مضاف اليه آن است.
هر گاه واژه «اهل» در قرآن به نام افراد نسبت داده شود و يا به ضميرى اضافه گردد كه به اشخاص باز مى‏گردد، بار معنايى خانواده را خواهد داشت، هر چند در برخى از اين موارد مراد از «اهل» و مضاف اليه آن خاندان است. بنابراين با نظرداشت كاربرد «اهل» در آيات قرآن مى‏توان به تعريف خانواده در قرآن دست يافت.
نظرداشت آيات وحى نشاان مى‏دهد كه:
1. همسر يكى از اعضاى خانواده است و عنوان خانواده براى مردى كه به تنهايى زندگى مى‏كند به كار نمى‏رود؛ چه اين كه در برخى از آيات، همسر از حكمى كه درباره خانواده آمده استثناء شده است:
«انّا منجّوك و اهلك الا امرأتك» (عنكبوت/ 33)
«ما تو و خانواده‏ات را نجات خواهيم داد.»
در اين آيه شريفه همسر نوح‏عليه السلام از شمار خانواده نجات يافته ايشان استثناء شده است، بنابراين آيه شريفه حكايت از آن دارد كه همسر نيز يكى از اعضاء خانواده است.
«قال انّ فيها لوطاً قالوا نحن اعلم بمن فيها لننجينّه و اهله الا امرأته كانت من الغابرين» (عنكبوت/ 32)
«ابراهيم گفت: در اين آبادى لوط است. گفتند: ما به كسانى كه در آن هستند آگاهتريم. او و خانواده‏اش را نجات مى‏دهيم جز همسرش كه در ميان قوم باقى خواهد ماند.»
در اين آيه شريفه نيز خانواه لوط از نجات‏يافتگان معرفى شده است. اما همسر لوط از شمار خانواده نجات‏يافته لوط، استثناء شده است.
«احمل فيها من كل زوجين اثنين و اهلك الا من سبق عليه القول» (هود/ 40)
«از هر جفتى از حيوانات يك زوج در آن حمل كن. هم‏چنين خاندانت را مگر آنان كه قبلاً وعده هلاكت آنان داده شده.»
استثناء در اين آيه نشان مى‏دهد كه همسر و فرزند جزء اهل‏ند. به همين جهت اين دو نفر از اهل نوح استثناء شده‏اند.
2. بر زن و مردى كه با يكديگر زندگى مى‏كنند، اما شرعاً زن و شوهر نيستند خانواده گفته نمى‏شود:
«و اهلك الا امرأتك» (عنكبوت/ 33)
«و اهله الا امرأته» (عنكبوت/ 32)
در آيات قرآن أمرأه به زنى گفته مى‏شود كه شرعاً به عقد مرد درآمده باشد و به هر زنى امراه اطلاق نمى‏گردد.
3. فرزندان خانواده نيز در شمار افراد خانواده قرار مى‏گيرند چه اين كه نوح‏عليه السلام پسر خويش را اهل خويش خواند:
«ان ابنى من اهلى» (هود/ 45)
مفسران قرآن، كنعان را اهل نوح مى‏خوانند. در تفسير آيه شريفه «يا نوح انه ليس من اهلك» (هود/ 46) مى‏گويند: مراد خداوند آن است كه كنعان از اهل دين نوح نيست يا اين كه مراد آن است كه كنعان از اهلى نيست كه من وعده به نجات ايشان دادم.
البته اين قيد به اين معنا نيست كه بر اساس آيات قرآن خانواده بر مرد و زنى كه شرعاً پيمان زناشوئى بسته‏اند و داراى فرزندان نيستند اطلاق نمى‏گردد؛ چه اين كه شمارى از تفسيرگران، مراد از اهل در آيه شريفه «و اذ غدوت من اهلك» (آل عمران/121) را عايشه مى‏دانند. فخر رازى در تفسير اين آيه مى‏نويسد: «فدّل هذا النص على ان عائشه رضى اللَّه عنه كانت اهلا للنبى»5
نه تنها فرزند پسرى در شمار افراد خانواده قرار مى‏گيرد، بلكه دختران نيز از اعضاى خانواده هستند. بر اين اساس در آيات قرآن گفته شده كه مريم‏عليها السلام از خانواده خويش جدا شد:
«واذكر فى الكتاب مريم اذ انتبذت من اهلها مكانا شرقيا» (مريم/ 16)
«و در اين كتاب (آسمانى( مريم را ياد كن آن هنگامى كه از خانواده‏اش جدا شد و در ناحيه شرقى قرار گرفت.»
4. افزون بر فرزندان، همسران فرزندان نيز در شمار خانواده هستند. چون حضرت نوح سه عروس خود را سوار بر كشتى كرد.
«احمل فيها من كل زوجين اثنين و اهلك» (هود/ 40)
و در قصه يوسف‏عليه السلام برادران آن حضرت خود را يك خانواده مى‏خوانند:
«و نمير اهلنا» (يوسف/ 65)
5. برادران و خواهران نيز در شمار افراد خانواده قرار دارند. زيرا موسى‏عليه السلام خواهان تعيين وزيرى از خانواده خويش مى‏شود و آفريدگار نيز هارون را كه برادر موسى است به عنوان وزير موسى معرفى مى‏كند:
«و اجعل لى وزيرا من اهلى هارون اخى» (طه/ 30-29)
«و وزيرى از خاندانم براى من قرار ده برادرم هارون را.»

شكل‏گيرى خانواده

شمارى از جامعه‏شناسان خانواده، از اختلاط جنسى در مراحل اوليه زيست بشر سخن مى‏گويند. براى نمونه باخ اوفن bachofen مى‏گويد:
«در ابتدا انسان به شكل گروهى گله‏وار، با اختلاط جنسى (هرج و مرج( زندگى مى‏كرد.»6
در نگاه اين گروه خانواده پس از دوره اختلاط جنسى شكل گرفت و پيش از آن روابط فرد گرفتار هرج و مرج بود. هيچ مرد و زنى همسر يكديگر شناخته نمى‏شدند.
در برابر اين گروه، شمار ديگرى از جامعه‏شناسان دوره اختلاط جنسى را باور ندارند. براى نمونه ادوارد وستر مارك از مخالفان سرسخت نظريه تكامل خانواده مى‏گويد:
«خانواده هميشه وجود داشته است و بشريت هرگز در مرحله گله‏وار زندگى نكرده است.»7
ظاهر داستان آدم‏عليه السلام در قرآن نشان از نادرستى نظريه نخست دارد. در اين داستان آدم و حوا در قالب خانواه زن و شوهرى زندگى مى‏كنند و هابيل و قابيل نيز به زندگى خانوادگى پايبند هستند و اختلاط جنسى ندارند. به اين جهت قابيل از اين كه همسر برادرش زيبا است و او نمى‏تواند از همسر او بهره گيرد بر هابيل حسد مى‏كند و كينه او را به دل مى‏گيرد و پس از آن كه قربانى او مورد قبول حق تعالى قرار نمى‏گيرد، هابيل را مى‏كشد.
مفسّران قرآن در تفسير آيه شريفه «و اتل عليهم نبأ ابنى آدم بالحق اذ قربّا قربانا فتقبّل من احدهما و لم يتقبّل من الآخر قال لاقتلنّك قال انما يتقبّل اللَّه من المتقين» (مائده/ 27)
«و داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان. هنگامى كه هر كدام، كارى براى تقرب انجام دادند اما از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد. گفت: به خدا سوگند تو را خواهم كشت. گفت: خدا تنها از پرهيزگاران مى‏پذيرد.»
دو عامل براى دشمنى قابيل با هابيل ذكر مى‏كنند. در رابطه با عامل دوم گفته‏اند:
«ما روى ان آدم‏عليه السلام كان يولد له فى كل بطن غلام و جارية و كان يزوج البنت من بطن بالغلام من بطن آخر، فولد له قابيل و توأمته، و بعدهما هابيل و توأمته و كانت توأمة قابيل أحسن الناس وجها، فاراد آدم اَن يزوجها من هابيل، فأبى قابيل ذلك و قال انا احق بها، و هو احق باخته و ليس هذا من اللَّه تعالى و انما هو رأيك فقال آدم‏عليه السلام لهما: قربا قربانا، فايّكما قبل قربانه زوجتها منه، فقبل اللَّه تعالى قربان هابيل بان انزل اللَّه تعالى على قربانه نارا فقتله قابيل حسدا له.»8
«حواعليه السلام در هر بار زايمان يك پسر و يك دختر به دنيا مى‏آورد. همسر آدم دو زايمان داشت: در يك زايمان قابيل و خواهرش به دنيا آمد و در زايمان دوم هابيل و خواهرش ديده به جهان گشود. دختر يك زايمان با پسر زايمان ديگر ازدواج مى‏كرد. همزاد قابيل زيباتر از همزاد هابيل بود و وقتى آدم‏عليه السلام خواست همزاد قابيل را به عقد هابيل درآورد، قابيل مخالفت كرد و خود را سزاوارتر از هابيل خواند و به پدرش گفت ازدواج هابيل با همزاد من خواست خدا نيست بلكه خواست تو مى‏باشد. آدم‏عليه السلام پاسخ داد: هر يك از شما دو نفر قربانى كند. هر كس قربانى او مورد قبول قرار گرفت با همزاد تو ازدواج كند. خداوند قربانى هابيل را پذيرفت و قربانى او آتش گرفت و قابيل از روى حسد هابيل را كشت.»
افزون بر آيات وحى، فطرت انسانى نيز اختلاط جنسى را بر نمى‏تابد و اخلاق انسانى به هرج و مرج جنسى تن نمى‏دهد.

انواع خانواده

جامعه‏شناسان خانواده با نگاه به گذشته و تحليل و بررسى اسناد تاريخى و آثار بر جاى مانده از پيشينيان، شكل‏هاى گوناگونى براى خانواده ياد كرده‏اند. خانواده زن و شوهرى، خانواده گسترده، خانواده مركب، خانواده چند شوهرى، خانواده چند زنى و...
چنان كه آثار و مدارك تاريخى و شواهد باستانى برجاى مانده از پيشينيان در دريافت شكل خانواده در اعصار گذشته ياريگر جامعه‏شناس است. آيات قرآن نيز به خصوص آياتى كه داستان پيامبران را گزارش مى‏كند، مى‏تواند نشان دهنده شكل خانواده در گذر زمان باشد، بنابراين شايسته است نگاهى به آيات داشته باشيم و با استمداد از وحى به اشكال مختلف خانواده در گذشته دست يابيم.

خانواده چندهمسرى

خانواده‏اى كه چند همسر را در خود جاى داده است خانواده چند همسرى ناميده مى‏شود. اين شكل خانواده، تاريخى بس بلند دارد و نشانه‏هايى از وجود آن در داستان برخى از پيامبران ديده مى‏شود. براى نمونه خانواده حضرت ابراهيم‏عليه السلام يك خانواده چندهمسرى است. همسر نخست ايشان ساره و همسر دوم ايشان هاجر نام دارد.
خانواده سليمان‏عليه السلام نيز خانواده چند همسرى است چنان كه خانواده پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم نيز در قالب خانواده چند همسرى قرار مى‏گيرد:
«يا نساء النبى من يأت منكن بفاحشة مبيّنة يضاعف لها الذاب ضعفين» (احزاب/ 30)
«اى همسران پيامبر هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشى مرتكب شود، عذاب او دو چندان خواهد بود و اين براى خدا آسان است.»
«يا ايها النبى قل لازواجك و بناتك و نساءالمؤمنين يدنين عليهن من جلابيبهنّ» (احزاب/ 59)
«اى پيامبر به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلبابهاى خود را بر خويش فرو افكنند.»
خانواده چندهمسرى در عصر نزول قرآن نيز وجودى پررنگ داشت و مردان علاقه بسيار به ازدواج مجدد و تشكيل خانواده چندهمسرى داشتند. به ويژه با توجه به اين حقيقت كه زنان موجوداتى ضعيف و ناتوان تصور مى‏شدند، حق و حقوق چندانى نداشتند و به يك زندگى ساده و بخور و نمير دل مى‏بستند.
اسلام با اين كه اصل چند همسرى مردان را مردود ندانست، با گذاشتن شرايط و حدودى، آن را از حريم بى‏عدالتى و سوءاستفاده مردان از زنان دور داشت.
«فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثنى و ثلاث و رباع فان خفتم الاتعدلوا فواحدة او ما ملكت ايمانكم ذلك ادنى الا تعولوا» (نساء/ 3)
«با زنان پاك ازدواج نمائيد. دو يا سه يا چهار همسر و اگر مى‏ترسيد عدالت را رعايت نكنيد تنها يك همسر بگيريد و يا از زنانى كه مالك آنهائيد استفاده كنيد. اين كار از ظلم و ستم بهتر جلوگيرى مى‏كند.»
اين محدوديت‏ها و مشروط ساختن ازدواج مجدد به رعايت عدالت و... بسيارى از تازه مسلمانان را از تجديد فراش بازداشت و آنان كه توانايى اجراى عدالت داشتند تنها به چهار زن بسنده كردند.

خانواده مركب

يكى ديگر از شكل‏هاى خانواده كه در گذشته تاريخ فراوان وجود داشته است، خانواده مركب است. براى نمونه خانواده حضرت ابراهيم‏عليه السلام پس از ازدواج دوم و زندگى مشترك با دو همسر به شكل خانواده مركب در آمد. خانواده ابراهيم‏عليه السلام در آغاز زندگى مشترك با ساره در قالب خانواده زن و شوهرى قرار داشت، اما پس از ازدواج ابراهيم‏عليه السلام با هاجر خانواده آن حضرت از خانواده زن و شوهرى به خانواده مركب تغيير شكل داد و ابراهيم و ساره و هاجر در كنار يكديگر زندگى مى‏كردند.
اما اين شكل از خانواده دوام چندانى نداشت و پس از تولد اسماعيل ابراهيم ناگزير از تن دادن به خانواده زن و شوهرى شد و هاجر و اسماعيل را به سرزمينى برد كه بعدها مكه خوانده شد.

خانواده زن سالار

اسناد و مدارك تاريخى بسيارى نشان از وجود خانواده زن سالار در گذشته دارد. براى نمونه در مصر باستان شكل خانواده زن سالار بود. در اين سرزمين زنان حق كار داشتند و مردان خانه‏دارى و بافندگى مى‏كردند و درآمد خويش را در اختيار زن قرار مى‏دادند. اين تمركز قدرت مالى زمينه‏ساز قدرت بيش از حد زن را فراهم مى‏ساخت؛ به گونه‏اى كه در قباله ازدواج، فرمان‏پذيرى مرد از زن به عنوان يك شرط اساسى شناخته مى‏شد.9
در آيات قرآن نيز نشانه‏هايى از خانواده زن سالار در مصر باستان وجود دارد. براى نمونه خانواده فرعون يك خانواده زن سالار بود. در اين خانواده آسيه حرف اول را مى‏زد و فرعون ناگزير از تسليم در برابر خواسته‏هاى او بود. بر اين اساس آسيه فرعون را از كشتن موسى‏عليه السلام باز داشت و موسى را به عنوان فرزند خوانده به جمع خانواده افزود.
«و قالت امرأت فرعون قرت عين لى و لك لاتقتلوه عسى ان ينفعنا او نتخذه ولدا» (قصص/ 9)
«همسر فرعون گفت: نور چشم من و توست! او را نكشيد شايد براى ما مفيد باشد يا او را به عنوان پسر خود برگزينيم.»
در قصه يوسف‏عليه السلام نيز نشانه‏هايى از قدرت زن و يا دست كم استقلال زن وجود دارد. براى نمونه زليخا با وجود اطمينان همسر او به گناهكارى وى مجازات نمى‏گردد و عزيز مصر تنها خواهان استغفار وى مى‏شود:
«يوسف اعرض عن هذا و استغفرى لذنبك انك كنت من الخاطئين» (يوسف/ 29)
«يوسف! از اين موضوع صرف‏نظر كن! و تو اى زن نيز از گناهت استغفار كن كه از خطاكاران بودى.»
و همين نفوذ و قدرت فوق‏العاده زن در عصر يوسف‏عليه السلام عزيز مصر را ناگزير از تن دادن به خواسته زليخا مى‏كند و دستور حبس يوسف را صادر مى‏كند:
«ثم بدا لهم من بعد ما رأوا الآيات ليسجننّه حتى حين» (يوسف/ 35)
«و بعد از آن كه نشانه‏هايى را ديدند تصميم گرفتند او را تا مدتى زندانى كنند.»
در داستان عمران نيز شواهدى از قدرت و نفوذ زن در آن برهه تاريخ وجود دارد براى نمونه همسر عمران درباره سرنوشت و آينده فرزند خويش تصميم مى‏گيرد و او را نذر خدمت خانه خدا مى‏كند و نام مريم را براى او انتخاب مى‏كند:10
«اذ قالت امرات عمران رب انى نذرت لك ما فى بطنى محررا فتقبل منى انك انت السميع العليم» (آل عمران/ 35)
«هنگامى را كه همسر عمران گفت: خداوندا آن چه را در رحم دارم، براى تو نذر كردم، كه محرّر باشد از من بپذير كه تو شنوا و دانايى.»
«انى سميتها مريم» (آل عمران/ 36)
در داستان حضرت سليمان‏عليه السلام نيز نشانه‏هايى از مقام و منزلت زن وجود دارد. در اين دوره بلقيس فرمانروا است و در حمايت او زنان قدرت و منزلت ويژه يافته‏اند و شكل خانواده در آن عصر زن سالارانه است و يا دست كم زنان نقش بسيار برجسته‏اى در مديريت خانواده بر عهده داشته‏اند.

خانواده گسترده

در اين خانواده دست كم سه نسل شامل پدر، پسر و فرزند با يكديگر زندگى مى‏كنند و پدر قدرت مطلق دارد.
اين شكل خانواده تا نيمه قرن نوزدهم تنها شكل مطلوب و ايده‏آل خانواده بود.11
اين نوع از خانواده تا پيش از انقلاب صنعتى از ديگر شكل‏هاى خانواده رواج بيشترى داشت و در برخى مناطق تنها شكل خانواده بود.
در آيات قرآن شواهدى بر وجود اين شكل خانواده در گذشته وجود دارد. براى نمونه در داستان يعقوب‏عليه السلام نشانه‏هايى از شكل خانواده يعقوب‏عليه السلام كه بيشتر گسترده مى‏نمايد وجود دارد. در اين داستان فرزندان يعقوب پيشه دامدارى دارند و هر روز براى چراى دامهاى خويش بيرون مى‏روند و شبانگاه به منزل باز مى‏گردند. بر اين اساس وقتى گروهى عزم چراى گوسفندان مى‏كنند و خواهان همراهى يوسف‏عليه السلام مى‏شوند:
«ارسله معنا عذا يرتع و يلعب و انا له لحافظون» (يوسف/ 12)
«فردا او را با ما بفرست، تا غذاى كافى بخورد و تفريح كند و ما نگهبان او هستيم.»
يعقوب‏عليه السلام مى‏فرمايد:
«انى ليحزننى ان تذهبوا به و اخاف ان يأكله الذئب و انتم عنه غافلون» (يوسف/ 13)
«من از بردن او غمگين مى‏شوم و از اين مى‏ترسم كه گرگ او را بخورد و شما از او غافل باشيد.»
اين خروج دسته‏جمعى براى كار و تأمين هزينه‏هاى زندگى يكى از نشانه‏هاى اساسى شكل خانواده حضرت يعقوب‏عليه السلام است.
افزون بر اين، سفر گروهى ايشان به مصر براى دريافت آذوقه نيز نشان از وجود خانواده گسترده حضرت يعقوب‏عليه السلام دارد.
«و جاء اخوة يوسف فدخلوا عليه فعرفهم و هم له منكرون» (يوسف/ 58)
«برادران يوسف آمدند و بر او وارد شدند. او آنها را شناخت ولى آنها او را نشناختند.»
خانواده نوح‏عليه السلام نيز در قالب خانواده گسترده قرار داشت. آن حضرت با فرزندان و همسران ايشان زندگى مى‏كرد و با كمك ايشان آن كشتى عظيم را ساخت.

ازدواج

واژه «ازدواج» و مشتقات آن از شمار واژه‏هاى پركاربرد قرآن است. اين واژه در آيات قرآن معانى بسيارى به خود گرفته است. در شمارى از آيات «زواج» به معانى مطلق تقارن و نزديكى، در تعدادى به معناى همانندى و در برخى، بار معنايى ازدواج را دارد.
«و زوّجناهم بحور عين» (دخان/ 54)
«و آنان را با حورالعين تزويج مى‏كنيم.»
«او يزوّجهم ذكرانا و اناثا و يجعل من يشأء عقيما» (شورى/ 50)
«يا پسر و دختر را براى آنان جمع مى‏كند و هر كس را بخواهد عقيم مى‏گذارد. زيرا كه او دانا و حكيم است.»
«فلما قضى زيد منها وطرا زوجناكها لكى لايكون على المومنين حرج فى ازواج ادعيآئهم اذا قضوا منهن وطرا...» (احزاب/ 37)
«هنگامى كه زيد نيازش را از آن زن به سر آورد ما او را به همبسترى در آورديم تا مشكلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسرخوانده‏هايشان - هنگامى كه طلاق گيرند - نباشد.»
در آيات ياد شده «زواج» به معناى ازدواج است.

انواع ازدواج

نظرداشت آيات قرآن، توجه به اسباب نزول شمارى از آيات و نگاهى گذرا به اسناد و مدارك بر جاى مانده از پيشينان نشان از وجود انواع ازدواج در گذشته تاريخ دارد. برخى از اين انواع عبارتند از:

ازدواج ربايشى

ربودن دختر دلخواه همراه با مقاومت او در برابر خواهان و زناشويى ايشان ازدواج ربايشى نام دارد. اين شيوه ازدواج در گذشته رواج داشته و اكنون نيز در برخى مناطق و در ميان شمارى از قبايل يكى از انواع ازدواج است.

ازدواج اسارتى

اين نوع از ازدواج بيشتر نتيجه جنگ و مغلوب شدن دشمن و به اسارت گرفتن زنان ايشان بود. در آيات قرآن نشانه‏هايى از وجود اين ازدواج در صدر اسلام وجود دارد: «و المحصنات من النساء الا ما ملكت ايمانكم» (نساء/ 24) در سبب نزول آيه شريفه مى‏خوانيم:
«ان رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم يوم حنين بعث جيشا الى اوطاس و لقى عدوا فقاتلوهم، فظهروا عليهم و اصابوا لهم سبايا، و كان ناس من اصحاب رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم تحرجوا من غشيانهن من اجل ازواجهن من المشركين».12
«پيامبر روز جنگ حنين لشكرى به اوطاس فرستاد. مسلمانان در جنگ با دشمنان پيروز شدند و از ايشان بردگانى گرفت كه در ميان ايشان تعدادى زن بود. مسلمانان از ازدواج با ايشان سرباز مى‏زدند چون آنان شوهر داشتند و شوهران ايشان مشرك بودند.»

ازدواج معامله‏اى

در اين نوع ازدواج، مرد همسر دلخواه خويش را از طريق معامله به دست مى‏آورد.
هند، اروپا، شمال آمريكا و شبه جزيره عربستان در شمار مناطقى است كه اين شيوه ازدواج در آنجا وجود داشته است. اين نوع ازدواج پس از ظهور اسلام نيز ادامه يافت و به زنانى كه به اين شكل، ازدواج مى‏كردند «ام ولد» مى‏گفتند.
«و احل لكم ماورآء ذالكم أن تبتغوا باموالكم محصنين غير مسافحين» (نساء/ 24)
«اما زنانى ديگر غير از اينها براى شما حلال است كه با اموال خود آنان را اختيار كنيد، در حالى كه پاكدامن باشيد و از زنا خوددارى نماييد.»
«و من لم يستطع منكم طولا ان ينكح المحصنات المؤمنات فمن ما ملكت ايمانكم من فتياتكم المؤمنات« (نساء/ 25)
«و آنان كه توانايى ازدواج با زنان پاكدامن باايمان را ندارند، مى‏توانند با زنانى پاكدامن از بردگان باايمانى كه در اختيار دارد. ازدواج كنند.»

ازدواج موقت

در اين شكل از ازدواج زن نفقه ندارد و از مرد ارث نمى‏برد. اما مهريه دارد و بايد مهريه او پرداخت شود:
«فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فريضة و لاجناح عليكم فيما تراضيتم به من بعد الفريضه» (نساء/ 24)
«و زنانى كه متعه مى‏كنيد واجب است مهر آنها را بپردازيد و گناهى بر شما نيست در آن چه بعد از تعيين مهر با يكديگر توافق كرده‏ايد.»
اين نوع از ازدواج در صدر اسلام رواج داشته و سخن عمر نشان از مشروعيت آن دارد: «متعتان كانتا على عصر الرسول انهى عنهما و اعاقب عليهما: متعة النساء و متعة الحج.»13

ازدواج مبادله‏اى

در اين نوع ازدواج مرد براى ازدواج با دختر دلخواه خويش ناگزير از دادن خواهر يا دختر يا برادر خويش به خانواده طرف مقابل بود. در بلوچستان و كشمير نشانه‏هاى از وجود اين نوع ازدواج هنوز نيز وجود دارد.

ازدواج امانى

در اين نوع ازدواج سرپرست خانواده كه خواهان فرزندى با صفات و شكل و شمايلى خاص بود، همسر خود را در اختيار مردى قرار مى‏داد كه اين صفات را دارا باشد و بتواند براى او بچه‏اى درست كند كه آن صفات و ظاهر را در خود داشته باشد.

ازدواج گروهى

در اين شكل ازدواج كه در برخى از مناطق جريان داشت چند مرد با چند زن زندگى مى‏كردند و در اين ميان يك زن يك شوهر اصلى داشت و بچه خود را بچه او معرفى مى‏كرد چنان كه يك مرد يك زن اصلى داشت. در عصر نزول قرآن اين شكل از ازدواج نيز وجود داشت. شمارى از مردان با يك زن زندگى مى‏كردند و نفقه آن زن را به صورت گروهى تأمين مى‏كردند.

ازدواج معاوضى

اين نوع ازدواج از گذشته‏اى دور در ميان مردم رواج داشته است. در اين نوع ازدواج مرد همسر خويش را در اختيار مرد ديگر قرار مى‏داد و در برابر، همسر آن مرد را در اختيار خود مى‏گرفت.

ازدواج ارثى

پيش از اسلام زنان خريد و فروش مى‏شدند و مانند اموال و كالا جزء ماترك ميت قرار مى‏گرفتند. در نتيجه وارثان با محارم خويش زناشويى مى‏كردند يا ايشان را به ازدواج ديگران در مى‏آوردند:
«كان اهل المدينه فى الجاهلية و فى اول الاسلام اذا مات الرجل و له امرأة جاء ابنه من غيرها او قرابته من عصبته فالقى ثوبه على تلك المرأة فصار احق بها من نفسها و من غيره فان شاء ان يتزوّجها تزوّجها بغير صداق الا الصداق الذى اصدقها الميت و ان شاء زوجها غيره و اخذ صداقها و لم يعطها شيئا»14
بر اساس اين رسم عرب جاهلى حصن ابن ابى قيس، اسود بن خلف و صفوان بن اميه پس از مرگ پدران خويش با همسر پدر و خواهر خويش ازدواج كردند.
اين شكل از ازدواج با ظهور اسلام ممنوع گرديد و در شمار محرمات قرار گرفت:
«يا ايها الذين آمنوا لايحل لكم ان ترثوا النساء كرهاً» (نساء/ 19)
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد براى شما حلال نيست كه از زنان از روى اكراه ارث ببريد.»
«و لا تنكحوا ما نكح آباؤكم من النساء الا ما قد سلف انه كان فاحشة و مقتا و سآء سبيلا» (نساء/ 22)
«با زنانى كه پدران شما با آنها ازدواج كرده‏اند هرگز ازدواج نكنيد مگر آن چه در گذشته انجام شده است. زيرا اين كار عمل زشت و تنفرآور و راه نادرستى است.»
«حرمت عليكم امهاتكم و بناتكم و اخواتكم و عماتكم و خالاتكم و بنات الاخ و بنات الاخت و امهاتكم التى ارضعنكم و اخواتكم من الرضاعة و امهات نسآئكم...» (نساء/ 23)
«حرام شده است بر شما، مادرانتان و دختران و خواهران و عمه‏ها و خاله‏ها و دختران برادر و دختران خواهر شما و مادرانى كه شما را شير داده‏اند و خواهران رضاعى شما و مادران هسمرانتان.»

ازدواج شغار

يكى از انواع ازدواج در عصر جاهلى ازدواج شغار است. در اين نوع ازدواج مرد به جاى مهريه، خواهر يا دختر را به خانواده دختر مى‏بخشيد.15 اين ازدواج در فقه شيعه باطل و حرام خوانده مى‏شود و روايات بسيارى بر نادرستى آن دلالت دارد.

مقام زن در خانواده

در عصر جاهلى زن موجودى سربار و هزينه‏بر شناخته مى‏شد. از اين رو مردان عرب دختران را ننگ خويش مى‏دانستند و هر گاه خبر دختردار شدن خويش را مى‏شنيدند از شدت خشم و غضب سياه مى‏شدند:
«و اذا بشّر احدهم بالانثى ظل وجه مسودا و هو كظيم. يتوارى من القوم من سوء ما بشّر به ايمسكه على هون ام يدسه فى التراب الا سآء ما يحكمون» (نحل/ 58-59)
«در حالى كه هر گاه به يكى از ايشان بشارت دهند دختر نصيب تو شده صورتش سياه مى‏شود و به شدت خشمگين مى‏گردد به خاطر بشارت بدى كه به او داده شده از قوم و قبيله خود متوارى مى‏گردد. آيا او را با قبول ننگ نگهدارد يا در خاك پنهانش كند چه بد حكم مى‏كنند.»
دختران بى‏درنگ به خاك سپرده مى‏شدند و دختركشى سنت عرب جاهلى شده بود. عايشه مى‏گويد:
«كانت المرأة فى الجاهلية اذا حملت حفرت حفره و تمخضت على رأسها فان ولدت جارية رمت بها فى الحفره وردت التراب عليها»16
با ظهور اسلام و تعاليم و قوانين اسلام درباره منزلت زن و حقوق وى، باور عرب تغيير يافت و زنان به مقام و منزلت خويش دست يافتند.
زن حق حيات يافت، از كرامت و آزادى بهره‏مند شد، از يوغ و سيطره مردان رهايى يافت، چون مردان در شمار ورثه قرار گرفت، حق ازدواج مجدد يافت و عامل گناه نخستين و بدبختى آدميان معرفى نشد و...
زنى كه تا ديروز عامل بدبختى و مايه ننگ مردان شناخته مى‏شد، پس از ظهور اسلام آرامش‏بخش مردان خوانده شد و مودت و دوستى ميان زن و شوهر دائر مدار آرامش‏بخشى هر يك از ايشان نسبت به ديگرى قرار گرفت:
«و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة و رحمة ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون» (روم/ 21)
«و از نشانه‏هاى او اين كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد و در ميانتان مودت و رحمت قرار داد. در اين نشانه‏هايى است براى گروهى كه تفكر مى‏كنند.»
زن در خانواده قرآنى نقش برجسته خود را به دست آورد و چون مردان پوشش همسر خويش خوانده شد و بر باور عرب جاهلى مهر بطلان خورد.
«احلّ لكم ليلة الصيام الرفث الى نسائكم هن لباس لكم و انتم لباس لهن» (بقره/ 187)
«آميزش جنسى با همسرانتان در شب روزهايى كه روزه مى‏گيريد حلال است. آنها لباس شما هستند و شما لباس آنها.»
حق آزار و اذيت زنان از مردان گرفته شد و نيكورفتارى با زن جايگزين سنت جاهلى گرديد:
«و عاشروهن بالمعروف» (نساء/ 19)
در نظام خانوادگى جديد نيكورفتارى با زنان به گروهى از زنان اختصاص ندارد؛ بلكه تمامى زنان از آن برخوردارند. بر اين اساس قرآن كريم سركشى برخى از زنان را مجوز اذيت و آزار ايشان نمى‏خواند و مردان را به پند و اندرز اين گونه زنان، اجتناب از همبسترى با ايشان و تنبيه بدنى آنها دعوت مى‏كند:
«و التى تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجرو هنّ فى المضاجع و اضربوهن فان اطعنكم فلاتبتغوا عليهن سبيلا» (نساء/ 34)
«و آن دسته از زنانى را كه از سركشى و مخالفتشان بيم داريد پند و اندرز دهيد و در بستر از آنها دورى كنيد و آنها را تنبيه كنيد و اگر از شما پيروى كردند راهى براى تعدى بر آنها نجوييد.»
هر چند در آيه شريفه تنبيه زنان سركش، آمده است، اما اين تنبيه به قرينه آيه شريفه «وخذ بيدك ضغثا فاضرب به» (ص/ 44) ]«و بسته‏اى ساقه‏هاى گندم را برگير و با آن همسرت را بزن»[ خشن و سخت نيست و اذيت و آزار زن نخواهد بود.
در نگاه آيات وحى نيكورفتارى با همسر در تمام مراحل زندگى مطلوب است و به دوره خاصى محدود نمى‏شود. بر اين اساس نگهدارى همسر با هدف آزار و اذيت وى حرام است:
«و اذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن فامسكوهن بمعروف او سرّحون بمعروف و لاتمسكوهن ضرارا لتعتدوا و من يفعل ذلك فقد ظلم لنفسه و لاتتخذوا آيات اللَّه هزوا» (بقره/ 231)
«و هنگامى كه زنان را طلاق داديد و به آخرين روزهاى عده رسيدند يا به طرز صحيحى آنها را نگاه داريد يا به طرز پسنديده‏اى آنها را رها سازيد و هيچ گاه به خاطر زيان رساندن و تعدى كردن آنها را نگه نداريد و كسى كه چنين كند به خويشتن ستم كرده است. آيات خدا را به استهزاء نگيريد.»
پرداخت نفقه در زمان نگهدارى عدّه، واجب، اخراج همسر از منزل ناروا و پرداخت مبلغى به عنوان پاداش شير دادن ضرورى و جدايى به شكلى نيكو همراه با دادن هديه‏اى مناسب سفارش شده است:
«يا ايها الذين آمنوا اذا نكحتم المؤمنات ثم طلّقتموهنّ من قبل ان تمسوهنّ فما لكم عليهنّ من عدة تعتدونها فمتّعوهنّ و سرّحوهنّ سراحا جميلا» (احزاب/ 49)
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد هنگامى كه با زنان باايمان ازدواج كرديد و قبل از همبسترشدن طلاق داديد، عده‏اى براى شما نيست كه بخواهيد حساب آن را نگاه داريد. آنها را با هديه مناسبى بهره‏مند سازيد و بطرز شايسته‏اى رهايشان كنيد.»
«لا تخرجوهن من بيوتهن و لايخرجن الا ان يأتين بفاحشة مبينة» (طلاق/ 1)
«نه شما آنها را از خانه‏هايشان بيرون كنيد و نه آنها بيرون روند. مگر آن كه كار زشت آشكارى انجام دهند.»
«و ان كن اولات حمل فانفقوا عليهن حتى يضعن حملهن فان ارضعن لكم فاتوهن اجورهن» (طلاق/ 6)
«و اگر باردار باشند نفقه آنها را بپردازيد و مشاوره شايسته انجام دهيد و اگر به توافق نرسيديد زن ديگرى شير دادن آن بچه را برعهده گيرد.»
در نظام خانوادگى اسلام زن مهريه دارد و مرد ناگزير از پرداخت مهريه است مگر آن كه زن مهريه خود را ببخشد:
«و اتو النساء صدقاتهن نحلة فان طبن لكم عن شى منه نفسا فكلوه هنيئا مريا» (نساء/ 4)
«و مهر زنانى را به عنوان يك بدهى به آنان بپردازيد. اگر آنها چيزى از آن را با رضايت خاطر به شما ببخشند حلال و گوارا مصرف كنيد.»
زن مسلمان برخلاف زن عصر جاهلى در شمار ورثه قرار مى‏گيرد و تفاوت سهم ارث زن و مرد از تفاوت نقش ايشان در اقتصاد خانواده نشأت مى‏گيرد نه آن كه اين تفاوت از جهت فرومايه‏تر بودن زن و جنس دوم بودن وى باشد.
در نظام خانوادگى اسلام چند همسرى مشروط به عدالت است و اگر مردى نتواند ميان همسران خود به عدالت رفتار كند حق ازدواج مجدد نخواهد داشت:
«فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثنى و ثلاث و رباع فان خفتم الا تعدلوا فواحدة او ما ملكت ايمانكم ذلك ادنى الا تعولوا» (نساء/ 3)
«و با زنانى پاك ازدواج نمائيد دو يا سه يا چهار همسر و اگر مى‏ترسيد عدالت را رعايت نكنيد تنها يك همسر بگيريد يا از زنانى كه مالك آنهائيد استفاده كنيد. اين كار از ظلم و ستم بهتر جلوگيرى مى‏كند.»
ارتباط مرد مسلمان با همسران خويش بايد به گونه‏اى باشد كه هيچ يك از زنان او احساس بى‏شوهرى نداشته باشد.
«لن تستطيوا ان تعدلوا بين النساء و لو حرصتم فلا تميلوا كل الميل فتذروها كالمعلقة و ان تصلحوا و تتقوا فان اللَّه كان غفورا رحيما» (نساء/ 129)
«شما هرگز نمى‏توانيد در ميان زنان، عدالت برقرار كنيد هر چند كوشش نماييد ولى تمايل خود را به كلى متوجه يك طرف نسازيد كه ديگرى را به صورت زنى كه شوهرش را از دست داده درآوريد! و اگر راه اصلاح و پرهيزگارى پيش گيريد خداوند آمرزنده و مهربان است.»

پي نوشت :

1- ساروخانى، باقر،مقدمه‏اى بر جامعه‏شناسى خانواده، چاپ ششم، تهران، سروش، 1382،/135.
2- همان/ 135.
3 - همان/ 136.
4 - همان/ 136.
5 - فخر رازى، الكبير، چاپ سوم، دار احياء الثراث العربى، 206/8.
6 - اعزازى، شهلا، جامعه‏شناسى خانواده، چاپ اول، تهران، روشنگران و مطالعات زنان، 1376،/14.
7- همان/ 15.
8- فخر رازى، الكبير 204/11.
9- مكنون، ثريا و صانع‏پور، مريم، بررسى تاريخى منزلت زن از ديدگاه اسلام، تهران، مركز چاپ و نشر،1374، /27.
10- قرطبى، محمدبن احمد، الجامع لاحكام القرآن، قاهره، دارالكاتب العربى، 1387، 4/66.
11- اعزازى، شهلا، جامعه‏شناسى خانواده/ 10.
12- واحدى نيشابورى، على بن احمد، اسباب النزول، بيروت، المكتبة التقافية،1410، /85.
13- ذهبى، محمد بن احمد، تاريخ الاسلام، بيروت، دارالكتب العربى،1407 ، 15/416.
14- واحدى نيشابورى، اسباب النزول/ 84.
15- شيخ مفيد، المقنعه قم، النشر الاسلامى، 1410، /508.
16- طبرى، محمدبن جرير، جامع البيان، بيروت، درالمعرفة،1406، 2/695.

منبع:www. maarefquran.com